چوپان

وَ الشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُن‏ ... سوره ی شعرا آیه224

۲ مطلب با موضوع «شعر آیینی» ثبت شده است

بال ملخی هدیه به مولای غدیر..


 

بشنو ای نی ساز پرسوز مرا

ماجرای شام چون روز مرا

امشب از صدق و صفا دم می زنم

از وصی مصطفی دم می زنم

آنکه بر آفاق و انفس شد ولی

پیشوای انس و جان مولا علی

پادشاه مطلق روی زمین

تک سوار صحنه ی حق الیقین

در قیامت ساقی کوثر علیست

اختیار روز محشر با علیست

هر نفس گویم به آواز جلی

لا امیرالمومنین الا علی

کیست حیدر ؟پادشاه لافتی

آنکه آمد در مقامش هل اتی

در رکوعش میدهد انگشتری

می کند از حضرت حق دلبری

شامگاهان یاور غمدیدگان

کرده جاری سیل غم از دیدگان

حیدر مشکل گشا معجز نما

همنشین شد با نبی در انما

گفت پیغمبر که باب العلم اوست

صاحب گنجینه های حلم اوست

بار دیگر گفت او جان من است

منکر او دشمن جان من است

با علی گر شد کسی گمراه نیست

راههای غیر او جز چاه نیست

عده ای از حق او غافل شدند

عاقبت چون خر میان گل شدند

حق او را گر کسی انکار کرد

بیگمان خود را ذلیل و خوار کرد

شام من مویش رخش ماه من است

راه من از ماه رویش روشن است

من کیم؟من خاک نعلین علی

مستمندم .تشنه ی عین علی

من در او وجه خدا را دیده ام

زین جهت من راه او بگزیده ام

یا علی جان مقتدای من تویی

صدهزاران من فدای چون تویی

۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۴ ۰ نظر
چوپان

ضامن آهو


من نوکر دربار تو ام ضامن آهو

سرگشته و سربار تو ام ضامن آهو

آری همه شب معتکف دار شفایم

چون یکسره بیمار تو ام ضامن آهو

در بست بهایی تو من بست نشستم

در نوبت دیدار تو ام ضامن آهو

باید بشوم دست به دامان جوادت

چون عبد خطاکار تو ام ضامن آهو

قسمت نشدم ساکن مشهد شدن اما

دیوار به دیوار تو ام ضامن آهو

۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۴ ۰ نظر
چوپان